غم اگر با غم زينب تو نسازي چه كني ؟ صبر اگر دامن زينب تو نگيري چه كني؟
آتش ار خواست زند بر دل زينب آتش دل او بود كه زد بر دل آتش، آتش
آب گفتا كه كنم كام دلش را سيراب تا نظر كرد به او شد دل او آب چو آب
خيمه سوخته تا خواست دهد او را جاي سوخت تا ديد دل سوخته اش جاي بجاي
اشك آمد كه كند آتش دل را خاموش سوز دلش بديد و بشد خون دل بجوش
داغ زينب كرد خم قد كمان ؟ يا كه خم شد زينب از دست كمان ؟
«صوفي» اگر تو بر دل زينب نظر كني بنياد نظم بر كني و زير و زبر كني
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
سلام عزیزان چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی